نویسنده: یوزف ماری بوخنسکی
مترجم: دکتر شرف الدین خراسانی



 

«Erit igitur Veritas, etiamsi mundus intereat»
«حقیقت بر جای می ماند حتی اگر جهان از میان می رفت.»
قدیس اوگوستین
فنومنولوژی (پدیدارشناسی) دومین جریان بزرگ فلسفی را تشکیل می دهد که در اتحاد با فلسفه ی زندگی، اما به تقدیری بالتمام دیگر، گسستن با سده ی نوزدهم را موجب گردید. دقیقتر بگوییم، یکی از دو گرایش همانند است که از تعالیم فرانتس برنتانو (1) (1838- 1917) مشتق شده اند. نماینده ی گرایش دیگر آلکسیوس ماینونگ(2) (1853- 1921) است که آلوئیس هوفلر(3) (1853- 1922) و کریستیان اهرنفلز(4) (1850- 1932) به آن محلق شدند. اینان یک نظریه ی مورد(5) (اعیان خارجی) را گسترش دادند که از برخی جهات به پدیدارشناسی همانند است. اما خود فنومنولوژی، که بسی از آن نظریه مهمتر است، به وسیله ی ادموند هوسرل(6) (1859- 1938) بنیاد نهاده شد که مکتب بزرگی است با نمایندگان برجسته که نخست در آلمان و سپس در سراسر جهان پیرو آن گریدند.
دو جنبه ی بنیادی را در پدیدارشناسی باید بویژه تأکید کرد. نخست آنکه پدیدارشناسی روشی است که عبارت است از توصیف «پدیدار»(7)، یعنی آنچه بیواسطه داده شده است. به این اعتبار پدیدارشناسی از دانشهای طبیعی صرف نظر می کند؛ و از این راه در طریق مخالفت با تجربه گرایی قرار می گیرد. همچنین از نظریه ی شناخت - و از این لحاظ متضاد با ایدئالیسم است- چونان نقطه ی آغاز چشم می پوشد. در نتیجه، چونان «روش» از همه ی جنبه های مسلط بر سده ی نوزدهم مستقل می شود. علاوه بر این، موضوع آن ماهیت یا چیستی است؛ یعنی محتوای معقول و ایدئالی پدیدارها که در بینش بیواسطه یا شهود ماهیت (8) ادراک می شود. از این لحاظ نیز در تضاد با فلسفه ی سده ی نوزدهم است که نه ماهیت موجود در خود یا قائم بذات و نه امکان شناخت ماهیت را معتبر می دانست. هوسرل بعدها نظریه ای را گسترش داد که وی را به نوکانتیانیسم نزدیک می کرد. اما مکتب وی از این لحاظ بتمامی از او پیروی نکرد. پدیدارشناسی، مانند نظریه ی مور، سهم فراوانی در پیدایش و گسترش نورئالیسم (یا واقعیت گرایی نوین - نزد مور)، فلسفه ی اگزیستانس یا هستی منفرد(نزد هایدگر) و همچنین متافیزیک (نزد نیکولای هارتمان ) داشته است.
در میان پدیدارشناسان باید از این کسان نام برد: الکساندر پفندر، اسکار بکر(9) (1889- 1954)، رومان اینگاردن (10) (تولد: 1893)، هـ. کونراد- مارتیوس(11)، موریتس گایگر (1880- 1937)، ادیث اشتاین(تولد: 1891. این بانو وارد حلقه ی مسیحیان کارملیت(12) شد و در سال 1942، در یکی از اردوگاههای کار اجباری نازیهای آلمانی، زندگیش به پایان رسید) و آدولف رایناخ(13) (1883- 1916).
در میان پدیدارشناسانی که در فرانسه فعالیت دارند باید بویژه از ا. کویره (14) و ا. لویناس (15) نام برد. در امریکا ماروین فاربر(16) یکی از نمایندگان و تبلیغ کنندگان برجسته ی پدیدارشناسی است. اما همه ی این کسان در سایه ی ماکس شلر(1874- 1928) قرار دارند که مبتکرترین و پرنفوذترین اندیشمند این گروه، در کنار هوسرل، است.

پی نوشت ها :

1.Franz Brentano
2.Alexius Meinong
3.Alois Hofler
4.Christian Ehrenfels
5.Gegenstandstheorie
6.Edmund Husserl
7.phanomen
8.Wesensschau
9.Oskar Becker
10. مؤلف در اینجا در حاشیه اضافه می کند که چون کتاب بسیار مهم و اساسی اینگاردن با عنوان مجادله بر سر هستی جهان، که تا زمان تألیف این کتاب در 3 جلد به زبان لهستانی منتشر شده است و اکثر فیلسوفان اروپایی با آن آشنا نیستند، نمی تواند درباره ی وی با وجود اهمیت او، سخن بگوید و حتی وی را در شمار فیلسوفان معاصر اروپا درآورد. آنگاه اضافه می کند که کتابهای مهم فلسفی حتماً به یکی از زبان های بین المللی نوشته شوند. اکنون می گوییم خوشبختانه کتاب اینگاردن در 2 جلد به وسیله ی خود مؤلف به آلمانی ترجمه شده و در سال 1964 تا 1966 به همان نام بالا و زیرعنوان آلمانی: Der Streit um die Existenz der Welt انتشار یافته است. -م.
11.H. Conrad-Martius
12. فرقه ای از رهبانان مسیحی که در کوه کرمل، واقع در فلسطین، زندگانی می کردند. -م.
13.Adolf Reinach
14.A. Koyre
15.E. Levinas
16.Marvin Farber

منبع :بوخنسکی، اینو- سن تیوسن، (1379)، فلسفه معاصر اروپایی، ترجمه شرف الدین خراسانی، تهران: نشر علمی فرهنگی